معنی ختم آیة الکرسی

حل جدول

ختم آیة الکرسی

۱-جهت به دست آوردن قدرت و بزرگی باید ۱۲ روز ترک حیوانی کند و روزه دارد و افطار به حلال نماید و هر روز غسل کند و جامه پاک بپوشد و پس از غسل سخن نگوید تا دو رکعت نماز بگزارد و همچنان بر روی سجده ۱۰۰۰ بار آیه الکرسی را بخواند، چون در این ایام به این شرط قیام نماید، به صدق و پاکی نیت، البته مراد یابد و مقصود او حاصل گردد و آنچه بدان خواهد، رسد.
۲- روزی ۲۱ مرتبه برای حافظه مفید و موثر است.
۳- مرحوم آیت الله کشمیری فرمودند: ختم آیت الکرسی تا «هم فیها خالدون» روزی ۲۱ مرتبه برای حفظ بدن و مال خوب و مفید است. (مرحوم علامه طباطبایی نظرشان این بود که آیت الکرسی تا «العلی العظیم» است و لذا در نمازهای مستحبی نیز تا همین مقدار اکتفا شود./ از کتاب مهر تابان)
۴- به صحرا رفته و در جای خلوت خطی به دور خود بکشد و با طهارت رو به قبله بنشیند و به عدد کرسی ۲۹۰ بار آیت الکرسی را تا «العلی العظیم» بخواند. چنان که چهل روز پی در پی انجام دهد، اثر عجیبی دارد.


آیة الوصیة

« کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ » (بقره / 180) دستور داده شده که چون یکی از شما را مرگ فرارسد.


آیة التوجه

« وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ » (بقره / 115) مشرق و مغرب جود و ملک خداست.

تعبیر خواب

آیة الکرسی

اگر درویش بود. توانگر شود و اگر بیمار بود، شفا یابد. اگر غمگین است شادمان شود، اگر بنده بود آزاد گردد. - اب‍راه‍ی‍م‌ ب‍ن‌ ع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ ک‍رم‍ان‍ی

خدواند جاه و رفعت شود. - امام جعفر صادق علیه السلام


آیه الکرسی

از امام باقر (ع) روایت شده است: کسی که ایه الکرسی را یک بار بخواند، خداوند، او را از دو هزار بدی و ناگواری دنیا و هزار بدی و ناگواری آخرت دور می‌کند که آسان‌ترین ناگواری دنیا، فقر و آسان‌ترین ناگواری و ناراحتی آخرت، عذاب قبر است. با توجه به مستحب بودن آیه الکرسی در بیداری، دیدن آن در خواب نیز تعبیر خوبی به‌همراه خواهد داشت.
تعبیر خواب خواندن آیه الکرسی
حضرت امام جعفر صادق فرماید: خواندن آیه الکرسی در خواب، صاحب مقام و منزلت شدن خواننده آن است.
محمد ابن سیرین: اگر بیند آیه الکرسی را خواند، دلیل که از آفت‌ها ایمن شود و کارش بالا گیرد.
ابراهیم کرمانی گوید: اگر درویش بود. توانگر شود و اگر بیمار بود، شفا یابد. اگر غمگین است شادمان شود، اگر بنده بود آزاد گردد.

فرهنگ فارسی آزاد

آیة الکرسی

آیَهُ الْکُرْسِی، آیه 256 سوره بقره یعنی آیه لا الهَ اِلّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّوم... است که موقع خوابیدن یا برای حفظ و یا مواقع ترس تلاوت میکنند،

لغت نامه دهخدا

ذات الکرسی

ذات الکرسی. [تُل ْ ک ُ] (اِخ) خداوند کرسی. صورتی از صور شمالی فلک مجاور قطب شمال که همیشه در طرف مقابل دب اکبر است بنسبت ستاره ٔ قطبی. و آن به صورت زنی بکرسی نشسته و هر دو پای فروهشته توهم شده است. سر و تنش بر کهکشان کشیده و آن را خداوند کرسی و خداوند عرش وخداوند منبر نیز نامند و مشتمل بر 55 ستاره است از جمله صدر و کف الخضیب. و صاحب جهان دانش گوید: ذات الکرسی، خداوند کرسی. نام صورتی از صور فلکیه از ناحیه شمالی و آن را بر صورت زنی توهم کرده اند بر کرسی نشسته و پایها فروهشته و آن سیزده کوکب است و از کواکب او کوکبی روشن است از قدر ثالث و او را کف الخضیب خوانند - انتهی. و نامهای دیگر آن عرش و منبر و مراءه ذات الکرسی است. رجوع به ثوابت در همین لغت نامه شود.


ختم

ختم. [خ َ] (ع اِ) انگوین. (از مهذب الاسماء). انگبین. || دهانه های انگبین. (از منتهی الارب) (متن اللغه) (معجم الوسیط). || مُهر. ج، ختوم. (از یادداشت مؤلف). || رَین. (از یادداشتهای مؤلف). || طبع. (از یادداشتهای مؤلف). || پایان گفتار و کلام:
چو شد ختم گفتار بیور همه
مر آنرا شنیدند شاه و رمه.
فردوسی.
|| آخر. سرانجام. پایان. انتهاء. تمام. انجام. (ناظم الاطباء). || بپایان رسیده. تمام شده. پایان امری بوجهی که تو گویی دیگر آن امر را پایانی به این خوبی وکمال نیست:
سخن گفتن به که ختم است میدانی و می پرسی
فلک را بین که می گوید بخاقانی بخاقانی.
خاقانی.
سلطنت امروز ختم بر پسر طغرل است
کایت حق پروری در گهر طغرل است.
خاقانی.
تو گویی تا قیامت زشت رویی
برو ختم است و بر یوسف نکویی.
سعدی (گلستان).
|| (اِمص) فاتحه خوانی. بعزای کسی نشستن. تذکر کسی.
- ختم امری بودن، واجد آن امر بحد نهائی بودن. آن صفت را بحدی داشتن که تو گویی دیگر نمی تواند کسی آنرا به این کمال دارا باشد چون: فلانی ختم حقه بازهاست، فلانی ختم بی شرفهاست.
- ختم امن یجیب، انجام تشریفات مذهبی است که با تکرار جمله ٔ «امّن یجیب المضطر اذا دعاه فیکشف السوء» (قرآن 62/27) همراه است، کنایه از تضرع و بدبختی نیز می باشد.
- ختم چهار ضرب، انجام تشریفات مذهبی است که با ذکر عبارت: «اللهم العن عمر ثم ابابکر و عمر ثم عثمان و عمر ثم عمر ثم عمر» همراه است.
- ختم حق، مهر الهی. کنایه است از آیه «ختم اﷲ علی قلوبهم...» (قرآن 7/2) آن سرپوش و دربستگی که حق بر امری میزند:
بازدان کز چیست این روپوشها
ختم حق بر چشمها و گوشها.
(مثنوی).
- ختم سخن، پایان سخن. نهایت کلام:
خاتمه ٔ فکرت و ختم سخن
نام خدایست بر او ختم کن.
نظامی.
- ختم عمل، قرارداد. (ناظم الاطباء).
- || سرانجام. (از ناظم الاطباء).
- ختم قرآن، یک دور قرآن را از ابتداء تا انتهاء خواندن.
- ختم کمال، نهایت کمال. انتهای کمال:
ختم کمال گوهر عباس مقتفی
که اعزاز یافت گوهر آدم ز جوهرش.
خاقانی.
- ختم نبوت، کسی که نبوت بر او ختم شده باشد. کنایه از حضرت محمدبن عبداﷲ است:
یکی ختم نبوت گشته ذاتش
یکی ختم ممالک بر حیاتش.
نظامی.
- مجلس ختم، مجلس فاتحه خوانی. مجلس عزای کسی. مجلس ترحیم. مجلس یادبود مرده.

ختم. [خ َ ت َ] (ع اِ) مهر. انگشتری. (از منتهی الارب) (متن اللغه).

ختم. [خ َ] (ع مص) مهر کردن چیزی. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (از منتهی الارب). || پوشانیدن دهان ظرف غذا یا شراب بگل یا موم تا نه از آن چیزی خارج شود و نه بدان چیزی داخل. منه: لیسقون من رحیق مختوم. (از معجم الوسیط). || مهر کردن نامه. امضاء کردن نامه با انگشتری. (از اقرب الموارد) (متن اللغه) (معجم الوسیط). منه: ختم الکتاب و علی الکتاب. || مهر نهادن بر دل کسی تا فهم نکند بچیز و بر نیاید از آن چیزی. (از منتهی الارب) (متن اللغه) (معجم الوسیط): ختم اﷲ علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوه. (قرآن 7/2). || رسیدن به آخر چیزی (از منتهی الارب). و چون: هذاالمرهم... دواء «نافعاً»... فی ختم الجراحات و ادمالها. (ابن البیطار). || تمام گردانیدن و تمام خواندن آن. (از منتهی الارب) (متن اللغه) (اقرب الموارد). منه: ختم الکتاب و نحوه. || تمام گردانیدن. و خواندن همه ٔ قرآن. (دهار) (زوزنی): ختم القرآن. || بستن در خود بر دیگری. اعراض کردن. رو نشان ندادن. (از معجم الوسیط). منه: ختم بابه علی فلان، ای اعرض عنه. (از متن اللغه). || برگزیدن کسی بر دیگری. برکشیدن. در خانه خود بر دیگری گشودن. منه: ختم بابه له، ای آثره علی غیره. (از معجم الوسیط) (متن اللغه). || آب نخستین بکشت دادن. اولین آب بزراعت دادن. پس از تخم افکندن اولین آب به روی کشت بستن. (از معجم الوسیط) (متن اللغه). منه: ختم الزرع. || گرد آوردن زنبوران اندک موم رقیق تراز موم لانه و مالیدن وی بر لانه. (از منتهی الارب).

ختم. [خ ُ ت ُ] (ع اِ) ج ِ خِتام که جای پیوند مفاصل اسب است. (از منتهی الارب) (متن اللغه) (معجم الوسیط). || ج ِ خِتام و آن گلی است که بدان نامها مهر کنند. (از متن اللغه).

ختم. [خ َ] (اِخ) دهی است از دهستان سربنان بخش زرند کرمان واقع در 52 هزارگزی شمال خاوری زرند و هشتهزارگزی خاور راه مالرو زرند- راور. این ناحیه کوهستانی و سردسیر دارای شصت سکنه میباشد که فارسی زبانند. آب آنجا از قنات و محصولاتش غلات و حبوبات است اهالی به کشاورزی گذران میکنند و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج هشتم).

فرهنگ عمید

ختم

مجلس سوگواری و یادبودی که پس از مردن کسی برای او برپا می‌کنند،
پایان، انجام، آخر،
(اسم مصدر) به پایان رسیدن، پایان یافتن، تمام شدن،
[مجاز] قرآن یا دعایی که تمامی آن در یک مجلس خوانده می‌شود،
(صفت) بسیار زرنگ و حقه‌باز: ختم روزگار،
(اسم مصدر) [قدیمی] مهر کردن نامه یا چیز دیگر،
* ختم قرآن: تلاوت قرآن از ابتدا تا انتها،

فرهنگ معین

ذات الکرسی

(تُ لْ کُ) [ع.] (اِ.) خداوند کرسی، دارنده کرسی، نامِ یکی از صورت های فلکیِ دور قطبی و آن تصویر زنی است که روی صندلی نشسته است، و دارای 55 ستاره می باشد.

معادل ابجد

ختم آیة الکرسی

1372

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری